دیوان نیز به آن اشاره شده است. اوحدی علاوه بر مراغه که پایتخت ایلخانان مغول بوده به اصفهان و کرمان سفرکرده؛ همچنین سفرهایی به شهرهای دیگر داشته است: از جمله «بصره، دمشق، سلطانیه، نجف، عراق، قم، کربلا.و…» (اوحدی مراغهای، 1375: پنجاه و پنج).
درباره مذهب وی مطلبی به طور صریح بیان نشده، ولی آنچه از دیوان وی بر می آید، اوحدی « سه جا از چهار یار و یک جا از یار غار و دو جا از
ابوبکر و سه جا از صدیق و دو جا از فاروق ویک جا از عثمان و یک جا از ذوالنورین و دو جا از صحابه نام برده…و پیداست که وی پیرو طریقه شافعی بوده» (همان: پنجاه و نه)، ابیاتی نیز در دیوان وی وجود دارد که شاعر در آن نامی از صدیق و غار، عدل عمر، یار غار، شرم عثمان و ذوالنورین به کار برده است که به نمونه هایی اشاره می شود:
بوجهـل را مخـالفت احمـد از چـه خـاست؟ وآن عنکبوت و پرده و صدیق و غار چیست؟
(ص10،ب5)
از مـن بـه پیش قـاضـی رشـوت ستـان بگـو کین شــرع احمـدیـت به عـدل عمـر شــود
(ص16،ب6)
نــظــر جــهــل چــون تـوانــد دیـــد یــــار در غــــار و غـــــار در پـــــرده
(ص352،ب11)
یـافــت عثـمــان ز شـرم و ایمــان زین کــاتــب وحــی گـشــت و ذوالنـــورین
(ص586،ب1)
با اینکه دوران زندگی اوحدی بیشتر با پادشاهان مغول مصادف بوده، ولی فقط نام دو تن از آن ها یعنی ابوسعید و غازان خان در اشعار وی ذکر شده است و اوج شهرت وی نیز «در زمان سلطنت سلطان ابوسعید آخرین ایلخان مغول» بوده است (دولت آبادی، 1377: 885)؛ همچنین وزیر غیاث الدین محمد، پسر خواجه رشیدالدین فضل الله مورد توجه وی بوده و مثنوی جام جم را به نام او سروده است.
1- ذوالنورین: «لقب عثمان بن عفان، او را از آن ذوالنورین خوانند که دو کریمة رسول صلوات الله علیه را به زنی داشت، اول رقیه بنت الرسول علیهما السلام و پس از وفات وی دختر دیگر آن حضرت ام کلثوم علیها السلام» (دهخدا)
1-رک: (صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، ص832)؛ (مسرور، حسین: شرح حال اوحدی مراغهای، ارمغان، ص126)