“
شناخت زمان و ارزش نهادن به آن از ویژگیهای مردان و زنان بزرگ است؛ چه بسا فرصتها و زمانهای مناسب که به علت بیتوجهی و یا غفلت از دست میروند. تشخیص درست و به موقع مشکلات و حوادث و راه حل آنها از ضروریات مدیریت زمان است. اساساً همانگونه که زندگی انسان از چرخهها و دوره های خاص رفتاری شکل میگیرد، تربیت نیز که باید بر پایه این دوره ها اعمال گردد از اهمیت به سزایی برخوردار است. شناخت زمان مناسبترین تصمیمات و رفتارهای تربیتی تضمینکننده مربیان و مدیران آموزشی میباشد. متأسفانه با این که علم مدیریت از ابتدای این قرن پیشرفت چشمگیری داشته و در موضوعات مختلف کار شده از مدیریت زمان کمتر سخن رفته است. ( شادمان فر، ۱۳۹۲).
یکی از بهترین راههای استفاده از زمان محدود و با ارزش عمر به کارگیری دائمی و هوشیارانه « مدیریت زمان » است. « مدیریت زمان » یعنی این که کنترل زمان و کار خویش را به دست بگیریم و اجازه ندهیم که امور و حادثهها ما را هدایت کنند. به تعبیر دیگر « مدیریت زمان» همان مهارت هایی است که برای اداره کردن خود نیازمندیم. ( صفا، ۱۳۸۹ ). در مدیریت زمان تعیین اولویتهای کاری از اهمیت بسزایی برخوردار است و اولویت با امور و کارهایی است که فوریت دارند و اهمیت بیشتری دارند. اغلب این دو عامل در تعرض قرار می گیرند یعنی ممکن است کاری فوری باشد اما مهم نباشد و یا بر عکس؛ همیشه کار امروز فوریت دارد در حالی که برنامه های سال بعد فوریت روز نیست به این سبب امروز، فردا را تحتالشعاع قرار میدهد. برای رفع این مشکل لازم است اولویتهای امروز و اولویتهای برنامه ریزی آینده را تعیین کنیم. ممکن است این امر اغلب به این معنی باشد که برخی از کارهای امروز از برنامه خارج شوند. ( فرنر، ۱۹۹۵، به نقل باغداساریانس و همکاران،۱۳۸۹).
اصول مدیریت زمان: هر مبحثی دارای اصولی میباشد و اصول مدیریت زمان که با آموختن آن از فشارهای عصبی فرد کاسته شده بر بازدهی افزوده می شود، عبارتند از:
۱ – هدفگذاری: برای انجام هر کاری باید هدف یا هدفهای خود را تعیین نماییم و یک فرد موفق هیچگاه بدون هدف دست به کاری نمیزند و باید سطوح اهداف متناسب با استعدادها و توانایی ها و بر اساس واقعبینی باشد و حداقل در چهار زمینه ( الف :خودسازی ،ب: خانواده، ج: کارومعیشت، د: فعالیتهای اجتماعی ). خیلی مهم است که وقتی انسان هدفی را تعیین می کند بتواند آن را مجسم کند و با چشم باطن ببیند که چه میخواهد. مهم است چون اثر زیادی دارد و انسان را مثل مغناطیس به طرف خودش میکشاند که انسان بتواند آن را مجسم کند و با چشم باطن ببیندکه چه میخواهد، تصویر واضح و سه بعدی را از هدفش داشته باشد، هدفش برایش روشن باشد، بعد هدفش را بارها از روی کاغذ بخواند و نصبالعین او باشد.
۲ – تعیین اولویت امور : برای آن که کار به طرز نتیجهبخش انجام شود باید اطمینان یافت که مهمترین وظایف همان وظایفی است که فرد نخست به سراغ آنها میرود و انجام میدهد. البته تعریف وظایف بر حسب اهمیت صرف، مسئله فوریت را از نظر دور نگه میدارد، حتی وظایف غیر مهم در صورتی که فوریت داشته باشد باید نخست مورد توجه قرار گیرند و انجام شوند.
استیون کاوی[۳۲] ( ۱۹۹۰ ) در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر یک ماتریس اولویت بندی ارائه میدهد که در ربع اول ماتریس اولویت بندی باید تمام فعالیتهایی گنجانده شود که هم مهم هستند و هم فوری. در ربع دوم تمام چیزهایی را گنجانده می شود که مهم هستند اما فوری نیستند. در ربع سوم فعالیتهای فوری و غیرمهم قرار می گیرند و در ربع چهارم فعالیتهایی که نه فوریت دارند و نه مهم هستند جای می گیرند. اگر واقعاً میخواهیم از مدیریت زمان نتیجه دلبخواه بگیریم باید به ترتیب اولویتی که خود تعیین کردیم عمل نماییم.
۳ – برنامه ریزی: از مفاهیم محور مدیریت زمان برنامه ریزی است فقط با بررسی فعالیتها با توجه به اولویتشان و زمانی که برای انجامشان ضرورت خواهد داشت میتوان یادداشتهای روزانه و برنامه های زمانبندی مؤثر فراهم آورد و مطمئن شد که از وقت بهترین بهرهبرداری شود.( جی[۳۳]. ترجمه فرامرزی، ۱۳۸۷).
دیدگاه های مدیریت زمان:
بنجامین فرانکلین[۳۴] به عنوان پدر مدیریت زمان و به طور واضح، به عنوان شخصیت مدیریت زمان قبل از « آدام اسمیت» مطرح بود. ایشان فردی بسیار منظم، مخترع، مکتشف، فیلسوف، دیپلمات و دولتمرد آمریکایی بود که زندگی کاری تجاری خود را به صورت بسیار پرتنش آغاز کرد و دو بار ورشکست شد و در سن ۲۸ سالگی بیکار و فقیر شد. نگرش فرانکلین در جهت حل مشکلاتش « تغییر روش کاری » بود. او به خود آموخت تا « اهداف » خود را « تنظیم و اولویت بندی» کند. فرانکلین نویسندهای ارزشمند و مردی مورد احترام بود و بسیاری از دیدگاههایش به سادگی پذیرفته میشد. در مورد « مدیریت زمان» مطالب خوبی نوشت و سوالات مهمی را مطرح کرد از جمله: « آیا شما زندگیتان را دوست ندارید؟ » اگر دوست دارید پس زمان را هدر ندهید و تلاش کنید.» فرانکلین دارای رویکردی مهم بوده است که این رویکرد را میتوان بدین شرح خلاصه نمود: « اگر میخواهید از یک زندگی شکوهمند لذت ببرید داشتن زمان کافی مهم است. زمانی برای استراحت، زمانی برای تفکر در مورد چیزها، زمانی برای انجام کار و نیز دانستن این نکته مهم است که آنها را به بهترین شکل و بر اساس توانایی خود انجام دهید. به خاطر بیاورید که فقط یک راه وجود دارد و آن این است که زمان کافی را برای فکر کردن و برنامه ریزی و انجام کارها بر اساس اهمیت فراهم کنید. ( مکنزی، ۱۹۷۸ ترجمه رضاپور ۱۳۷۳).
“