سخن گفتن درباره ی شاعر بلند آوازه ی شیراز ، این ستاره ی درخشان آسمان ادب فارسی که از دیرباز ، زندگی و آثارش مورد توجه هزاران هزار از اهل ذوق و دانش و معرفت بوده است و محققان و سخن شناسان ، دیوان اشعارش را به محک نقد و تحقیق زده و گفتنیهای بسیاری را گفته اند ، برای این حقیر که جز عشق به آستان والای آن بزرگ مرد خدا بضاعتی ندارد ، کاری بس دشوار و طاقت فرسا بود . امّاهمین عشق به او با نیّت این که «ارادتی بنما تا سعادتی ببری» به وی این جرأت را بخشید که «صورخیال در شعر حافظ» را به عنوان رسالۀ پایان نامۀ خود برگزیند .
آری حافظ این شاعر عشق و معرفت ، نیروی دردناکی را که در جانش بود و امانش نمی داد و آشوبی در درونش ایجاد کرده بود ، همانند رنگین کمانی در آسمان ادب فارسی ، نمودار ساخت زیرا با گزینش و ترکیب واژه های مناسب امّا ساده و معمولی ، رمزها و نمادهایی معماّیی آفرید و پیام سرشار از عشق خود را به عنوان معجونی شفابخش و مفرّح با بیانی سحرآمیز در گوش آدمیان نجواگر شد .
او هنرمندی است که با هنر خویش ما را از جهان می رباید و با جلوه ای غنی تر و پر هیجان تراز هستی ، آشنا می سازد که هشیارانه یا غیرهشیارانه در هوای آنیم ؛ او با هنرش وجود روحانی ما را از معنویات پر می سازد و با داروی معجزه آسای خود ، درد ملالت زندگی را تسکین می بخشد.
البته هر اندازه که سخن حافظ، روان و ساده می نماید و هر کس آن را ترجمان ما فی الضمیر خود یابد و نسبت به آن جذبه و کشش خاصی ـ که مافوق جاذبة سخن معمولی و عادی است ـ در خود احساس می کند ، به همان اندازه روشن ساختن رمز جذّابیّت سخن او و در یک کلام نمایاندن همان نکته ای که باعث مقبولیت عام شعر او شده ، یعنی «صور خیال در شعر حافظ» دشوار می باشد زیرا بیانش سخنی است که در آن ، حقیقت و امید و آرزو با پوچی و نا امیدی و جبر در هم آمیخته و با رنگ و بوی اعجاز و اسطوره و وحی بر صدر کلام سخنسرایان و سخنگویان ادب ، جایگاه و مرتبه ای والا و استثنایی به خود اختصاص داده است.
به درستی که حافظ از این جهت ـ یعنی کاربرد صور خیال ـ ممتاز است چه او در استفاده از عناصر صورخیال ، کار را به حدّ اعجاز رسانده است و آرایش کلام با صنایع معنوی همچون : تشبیه ، استعاره ، کنایه و مجاز را به گونه ای رقم زده است که سخن علاوه بر فصیح و بلیغ شدن ، مناسب حال و مقام نیز قرار گیرد و این هنر از هر کسی بر نمی آید و یا حداقل هنر نمایی در این هنر ، کار هر کسی نیست . ولی خواجة شیراز این یگانه علمدار میدان رندان و سر حلقة آزادگان و وارستگان با بهره گیری از تجربیات گرانبار انسانی در طّی تحوّل زبان فارسی و همچنین خوشه چینی و تلّمذ در مکتب وحی و قرآن ، براستی در این هنر ممتاز گردیده است.
بخش دوم: بیان مسأله
صورخیال یعنی شکل های مختلف تخیّل که شعر را با مفهومی خیالی و تصویری همراه می سازد زیرا عنصر معنوی شعر در همه ی زبانها و در
همه ی ادوار ، همین خیال و شیوه ی تصور ذهن شاعر در نشان دادن واقعیات مادّی و معنوی است و زمینة اصلی شعر را صور گوناگون و بی کرانه ی این نوع تصرفات ذهنی تشکیل می دهد .
خیال یا تصور ، همان کوشش ذهنی شاعر است که برای برقراری نسبت میان انسان و طبیعت انجام می دهد و شعر اگر با تخیّل همراه نباشد سخن موزون است که شعر حقیقی محسوب نمی شود . پس عناصر صورخیال از جمله : تشبیه ، استعاره ، کنایه و مجاز با انواع مختلفی که دارند ، شعر را خیال انگیز کرده به آن مفهوم واقعی می بخشد .
حافظ که شاعری زیرک و رند است با استفاده از عوامل مختلف ، غزلهایی هنرمندانه از خود به جا گذاشته است که زبان حال همه ی افراد در سنین مختلف و در دوره های مختلف و در دوره های متفاوت می باشند و هرگز رنگ کهنگی به خود نمی گیرند . از جمله عوامل این استواری و طراوت دایمی اشعار او ، استفاده از عناصر صورخیال است که بسیار هنرمندانه به کار رفته اند و موجبات جاودانگی و جهانگیری شعر او را فراهم آورده اند و در یک کلام می توان گفت که راز بقا و افق درخشنده ی غزلهای خواجه ی شیراز ، هنر تخیّل انگیزی اوست که در این رساله مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد.
بخش سوم: اهداف تحقیق
انگیزه ی حقیر در انتخاب این موضوع ، این بود که گوشه ای از عظمت هنری حافظ را ـ که آن چنان پوشیده است ـ تا حدودی دریابد و این نکته را که ذهن بسیاری از نویسندگان و ادب شناسان را به خود مشغول داشته است ، تا اندازه ای روشن سازد و از این طریق هر طالب علم و دانش پژوهی را که بخواهد در دیوان حافظ به تحقیق و تفحض بپردازد ، یاری نماید . توضیح آن که اگر چه عده ای از حافظ شناسان و ادیبان بزرگ تا حدودی در این مورد ، داد سخن داده و راه را برای پژوهندگان هموار ساخته اند امّا هنوز برجستگیای شعر خواجه ی شیراز آن طور که باید و شاید ، بررسی نگردیده و این مشکل به طور کامل از سر راه ادب دوستان برداشته نشده است زیرا دیوان حافظ یک مجموعه ی ادبی صرف نیست ، فراتر از ادبیات است ، نامه ی زندگی است ، زندگینامة ماست و چه جست و جوهای عالمانه ای که صرف ردیابی پیشینة مکتب فلسفی و مذهب کلامی و فرقه ی عرفانی حافظ شده و راه به جایی نبرده است . همین موارد ، انگیزه ای شد تا این رساله با هدف روشن سازی بیشتر هنرمندیهای حافظ نگاشته شود.
بخش چهارم: اهمیت تحقیق
از آن جا که در دیوان حافظ ، صور بلاغی به طور کامل بررسی نشده و زیباییهای زیادی در دوران ادبیات نهفته است لازم می باشد که زوایای پنهان این ابیات از لحاظ زیباشناسی مشخص گردد تا دانش پژوهان و علاقه مندان ادبیات با آن آشنایی بیشتر پیدا کنند از این لحاظ ، بحث و تتبع درباره ی شعر حافظ در حوزه ی زیبایی شناسی ضروری به نظر می رسد.
بخش پنجم: پرسش های تحقیق
1- صورخیال یعنی چه؟
2- عناصر صورخیال کدامند؟
3- تأثیر صورخیال در آثار ادبی چیست؟
4- حافظ ، چگونه از عناصر صورخیال در شعر خود بهره برده است؟
5- صورخیال چه تأثیری در طراوت همیشگی و ماندگاری شعر حافظ داشته است؟
بخش ششم: فرضیه ها
1- اهل ادب ، گاهی عناصر صورخیال را برای زیباسازی در شعر خود به کار برده اند.
2- ابیاتی از غزلهای حافظ ، جزو بهترین نمونه های عناصر صورخیال هستند.
3- حافظ با زیرکی خاصی از عوامل صورخیال در شعر خود بهره برده است.
4- عناصر صورخیال باعث جاودانگی و جهانگیری شعر حافظ شده اند.
فصل دوم: پیشینه تحقیق
بخش اوّل : تاریخچه پیدایش عناصر صورخیال
از آنجا که عناصر صورخیال ؛ یعنی تشبیه ، استعاره ، کنایه و مجاز ، همان صنایع اصلی علم بیان می باشند بر آن شدیم تا مختصری از تاریخچة پیدایش علم بیان را بازگو کنیم .
در سرزمین یونان ، کوچ و اختلاط طوایف و آمیخته شدن فرهنگهای نزدیک به هم باعث پیدایش فرهنگی کاملتر و وسیع تر گردید و در همین راستا ، اوضاع اجتماعی و اقدامات مدم آنجا در جهت رفع مشکلاتشان از جمله ، طریقه ی مقابله در دادگاهها و مجالس بحث و غیره ، نیز موجب شد که توجه آنها به نقش سخن خوب و مؤثر و به کار بردن شیوه هایی که کلام آنها را بهتر جلوه دهد ، جلب گردد و بدین طریق ، آرام آرام پایه های فنون ادبی گذاشته می شد و همچنین تعدّد و تنوّع طوایف بومی و کثرت خدایان و عقاید مختلف دربارة آنها و گوناگونی نحوه ی ابراز این عقاید و احساسات نسبت به خدایان ، همگی دست به دست هم داد موجب پیدایش هنر در زمینه های مختلف شد .
زیرا هر کدام از آن طایفه ها به شیوه های خاص خود مثلاً ، غم انگیز ( تراژدی ) یا با نشان دادن قدرت و شجاعت ( حماسه ) و یا با همراه با شادمانی و پایکوبی ( شعر و موسیقی ) و غیره ، باورهای خود را نسبت به خدایان و ادیان ابراز می کردند . چون هر کدام از خدایان را مظهر یکی از این موارد می دانستند .
این شکل گیری هنر ، شامل شاخه های مختلف ادبیات از جمله : شعر ، موسیقی ، نمایش ، داستان و غیره گردید و «فن بیان» هم که یکی از علوم ادبی می باشد در آن جا شکل گرفت و به همراه دو علم معانی و بدیع ، علوم بلاغی را تشکیل داد که مدتها به همین نام به کار گرفته شدند امّا بعدها در زبانهای مختلف از یکدیگر جدا شدند و سه علم مجزّای معانی و بیان و بدیع در قلمرو ادبیات ، استقلال یافتند .
عامل شکل گیری «فنّ بیان» در یونان باستان ، وجود دادگاههای متعدد بود که باعث توجّه به فن خطا به مؤثر سخن گفتن شد و سوفسطائیان به ظرایف فنّ خطابه و مغالطه ، توجّه بسیار داشتند تا این که بعدها افلاطون در مورد خطابه ، بحث های دقیقی کرد و این نکته را مطرح نمود که خطابه باید با توجّه به روحیات شنونده ایراد گردد و این همان مطلبی است که در عصر عباسی به علم معانی ما به صورت سخن گفتن به مقتضای حال مخاطب مطرح شد .
پس از افلاطون ، ارسطو کتاب مستقلی در این فنّ نوشت و از سبکهای خطابه و صنایعی که در مؤثر کردن کلام به کار می روند ، سخن گفت . پس به طور کلّی می توان گفت که اساس بلاغت چه در شرق و چه در غرب دو کتاب ارسطو یعنی «بوطیقا» و «رطوریقا» است. ارسطو در کتاب «رطوریقا» از خطابه به عنوان شیوه ای که از همة ابزار و وسایل ترغیببه مقتضای مورد ، استفاده می کند ، سخن می گوید . از این رو از صناعات مختلفی که سخنور از آنها برای تأثیر نهادن بر شنونده استفاده می کند ـ از جمله : ضرب المثل ، تشبیه ، استعاره ، اغراق و جناس ـ بحث می نماید.
ارسطو با توجّه به فنّ سخنرانی که در یونان رواج داشت ، علوم معانی و بیان را در کتاب رتوریک (Rhetoric ) خود مطرح کرد . رتوریک در اصل هنر گفتن به نحو مؤثر یا به عبارتی هنر ترغیب و تشویق کردن است و از اصول و شیوه های عرضة افکار به طرزی روشن و مؤثر و بر انگیزنده در قالب عباراتی جذّاب و دلنشین سخن می گوید .
در اروپای قرون وسطی ، رتوریک اهمیت بسیار داشت و آن را جزو سه علم : دستور زبان ، منطق و خطابه می دانستند که برای اخذ درجة دکتری لازم بوده و خطابه را به متابعت از ارسطو مرکّب از سه جزء : ابداع ، تبویب مطالب و سبک می دانستند . سبک ، انتخاب کلمات مناسب و استفاده از صنایع بدیعی و آهنگ و وزن بود تا مطالب هر چه بیشتر شیوا و مؤثر باشد . حتّی تا اوایل قرن نوزدهم هم هنوز رتوریک در مفهوم قدیمش که سخن گفتن مؤثر است ، مطرح بود ، زیرا همگان عقیده داشتند که ادبیات مخصوصاً شعر ، صناعتی است که از ابزار هنری سود می جوید تا بر خواننده اثر بگذارد .
در قرن نوزدهم ، نظریه های بیانگرانه در ادبیات رایج شد . در این نظریه ها اثر ادبی را در وهلة اوّل به عنوان وسیله ای برای بیان احساس ، خلقیات و نیروی ذهنی خود نویسنده می نگریستند . در قرن بیستم ، نظریه های ذاتی و عینی رواج یافت که می گویند : باید به اثر ادبی فقط به عنوان یک اثر ادبی نگاه کرد و فقط به ذات و عین آن توجه داشت و نیازی نیست که موارد دیگر از جمله ذهن نویسنده و عکس العملهای خواننده در نظر گرفته شود . این گونه مباحث سرانجام باعث شد تا از اهمیت «رتوریک» کاشته شود ، یعنی بحث قدیمی علّت نمایی در ادبیات که آن را تأثیر و نفوذ در دلها می دانستند ، موقتاً فراموش می گردد . به همین جهت تدریس رتوریک از برنامه آموزشی بعضی کشور های اروپایی حذف شد .
امّا از سال1950به بعد بحث ارتباط بین نویسنده و خواننده یعنی تأثیر اثر ادبی بر خواننده ، دوباره به صورت نوینی احیا شد و تجدید حیات کرد و روز بروز گسترش یافت و از مباحث مهم نقد ادبی به شمار آمد و نقد رتوریک یا بلاغی رواج یافت .(1)
با این وجود گرچه در کتاب رتوریک از ارسطو ، مسایلی در باره معانی و بیان و بدیع ، مطرح شده است که اساس بحث های بلاغی در شرق و غرب می باشد امّا چون در میان غربیان مسأله ای همچون اعجاز قرآن مطرح نبوده است ، این علوم در بین آنها، مثل مسلمانان پیشرفت نکرد تا اینکه در دوران معاصر ، توّجه به این علوم بخصوص علم «بیان» رشد بسیار یافت به طوری که در سالهای اخیر کتب و مقالات متعددی در باب استعاره (Metaphor) نگاشته شد .(2)
این تاریخچۀ رتوریک ( بدیع ) در غرب بود امّا آن طور که از مقایسۀ کتابهای بلاغی فارسی با آثار رتوریک نویسان جدید غربی بر می آید ، علم معانی و بیان در جهان اسلام ، علم مستقلی است و اگر چه ریشه در همان آراء کهن ارسطو دارد امّا هیچ شباهت ظاهری با رتوریک غربیان ندارد.