یکی از معضلات و مشکلات جوامع امروزی بیماری روانی[1] است . بیماری روانی همواره در اجتماعات بشری وجودداشته است (هاشم ورزی، 1389). خانواده اولین سیستم حمایتی در جامعه است که حمایت از افراد خانواده، تأمین هزینه ها، شرایط و امکانات رفاهی آنها را عهده دار می باشد. از طرفی امروزه رویکرد سیستم های درمانی بر ترخیص زود هنگام بیماران استوار است، حتی بیماران بخش های مراقبت ویژه با اختلات جسمانی، عملکردی و روان شناختی نیز زودتر از بهبودی کامل به منزل فرستاده می شوند تا به وسیله وابستگان مراقبت شوند. بالطبع مراقبین بیماران روانی بالاخص زنان (همسران و مادران) آنان در برآورده سازی نیازهای بیماران دارای توانمندی
های متفاوت ومحدودی هستندکه این حالت فرد مراقبت کننده را درمواجهه با تغییرات و نیاز های مراقبتی بیمار در خانه آسیب پذیر می کند و طبق تئوری استرس، هنگامی که افراد مراقبت کننده نیاز های مراقبتی بیمار را بیشتر از توانایی های خود و منابع حمایتی خو د ارزیابی کنند، آنها نه تنها این موقعیت ایجاد شده را استرس زا تلقی می کنند بلکه این حالت می تواند سلامت و بهزیستی روانی آنها را به خطر بیاندازد(رحمانی انارکی و همکاران ، 1391).
بدون شك همسران بیمارروانی از جمله نزدیك ترین اطرافیان این بیمار می باشد و بیشترین و گستر ده ترین روابط را به لحاظ عاطفی و شناختی، كلامی و غیر كلامی و نیز در ارتباط رودر رو و دایم با فرد بیمار داشته و در صورت عدم ارضاء نیازهای عاطفی و ارتباط نامناسب در خانواده انتظار می رود بیشترین مشكلات و ناراحتی ها را همچنان كه نتایج پژوهش های مختلف نشان داده است متحمل شود(فرامرزی و همکاران ، 1390).
مطالعات نشان داده اند که شادکامی[2] و حتی سلامت روانی[3] و جسمانی افراد تحت تأثیرفشارهای روانی قرار می گیرد و فشارهای روانی تقریباً با شدت و ضعف متفاوت در زندگی کل انسان ها و مراقبت کننده از چنین بیمارانی وجود دارد(رحمانی انارکی و همکاران ، 1391). از طرفی سلامتی یك مفهوم چند بعدی است كه علاوه بر بیمار نبودن ، احساس شادكامی وبهزیستی روان شناختی را نیز در بر می گیرد(بیانی و همکاران ، 1386).
یکی از مباحثی که اخیراً در روان شناسی سلامت مورد توجه روان شناسان و روان پزشکان قرار گرفته است، سازگاری اجتماعی است (والر ، 2001). اجتماعی شدن یك فرایند دو جانبه ی ارتباطی میان فرد و جامعه است. به همین دلیل جریانی پیچیده به شمار می آید كه ابعاد و جوانب گوناگونی دارد. كسب مهارت ها ی اجتماعی ، چگونگی برقراری ارتباط با سایر افراد و سازگاری اجتماعی، از جمله ی این ابعاد هستند. از سازگاری اجتماعی تعاریف زیادی شده است . اسلبی و گورا[4]، سازگاری اجتماعی را مترادف با مهارت اجتماعی می دانند. از نظر آن ها مهارت اجتماعی عبارت است از توانایی ایجاد ارتباط متقابل با دیگران در زمینه ی خاص اجتماعی ، به طریق خاص كه در عرف جامعه قابل قبول وارزشمند باشد. در حالی كه اسلاموسكی[5]، سازگاری و مهارت اجتماعی را فرایندی می دانند كه افراد را قادر می سازد تا رفتار دیگران را درك و پیش بینی كنند، رفتار خود را كنترل كنند وتعاملات اجتماعی خود را تنظیم نمایند(خدایاری فرد ، 1385). بنابراین در پژوهش حاضر ، به مقایسه ی مؤلفه های بهزیستی روان شناختی ، شادکامی و میزان سازگاری اجتماعی در زنان دارای همسر بیمار روانی و عادی ، پرداخته شده است