در این فصل كلیاتی درباره دعا و مناجات و نیایش آمده است. در ضمن این تعاریف٬ تفاوتها و شباهتهای این واژهها بررسی شده و پس از آن دعا از زاویههای مختلف به انواع مختلفی تقسیمبندی شده است و هر کدام از انواع ادعیه، از منظرهای مختلف بررسی و تفاوتها و شباهتهای آنها در ادعیه ومناجاتهای شاعران بررسی شده است.
2-1- پیشینه دعا و مناجات
شاید بتوان نخستین نجوای آدمیان با خداوند تا پگاه آفرینش را در آن زمان پی گرفت كه خداوند امانت خویش را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه داشت و همگان بیمناك از این بار سنگین سرباز زدند؛ اما انسان جسور و بیپروا آن را پذیرفت: «و انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حمله الانسان انه كان ظلوماً جهولاً: ما امانت را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش كشید؛ او بسیار ستمكار و نادان بود.»[1]
و خدا از او پیمان بر عبودیت خویش گرفت كه «الست بربكم قالوا بلی» و او بر ربوبیت حق اقرار كرد كه «بلی». بعد از آنكه حضرت آدم بهعنوان خلیفه الهی در میان تمام آفریدگان برگزیده شد، با عجز و نیاز با پروردگار خود به راز و نیاز پرداخت و آن گاه كه بهخاطر تناول از شجره ممنوعه از بهشت اخراج شد، با ناله و زاری و نیایش طلب مغفرت کرد و خداوند نیز به واسطه رحمت و مهربانی بیپایان او را بخشید و مورد لطف خود قرار داد و پس از آن هر چند انسان جایز الخطا، در انتخاب معبود برای راز و نیاز به بیراهه رفت و هر برهه از زمان چیزی را به جای خالق هستی بخش میپرستید، اما در فطرت خداجوی خود به دنبال تكیه گاهی میگشت كه مافوق قدرت او باشد و در سختیها و گرفتاریها به او دل ببندد و از او یاری بطلبد و در خلوت تنهایی با او رازونیاز كند تا بتواند بار امانت، تكلیف، معرفت و عشق الهی را به سر منزل مقصود برساند و خود را بیش از پیش به ربّ خود نزدیكتر کند.
البته انسان گاهی در پرستش معبود به خطا رفته و به جای نیایش با خدای یگانه، گاهی سنگ و چوب و گاهی آتش، گاهی آب یا ستارگان و
حتی حیوانات را به جای خالق هستی برگزیده و از آنها یاری خواسته است، اما در ضمیر ناخودآگاه خود آنها را واسطهای برای نزدیكی بیشتر با پروردگار قرار داده تا بتواند اندكی از دور افتادن خود از حلقه الهی را جبران کند.
در ادبیات فارسی بهویژه ادبیات عرفانی، نمونههایی میبینیم كه به شیوایی درباره جدایی انسان از خالق حقیقی خود، داد سخن دادهاند. در نوشتههای آنها انسان موجودی است كه از خالق خود كه همان معشوق اوست جدا افتاده و تمام تلاش او در این عالم، جستن راهی است برای قرب به خداوند متعال.
این تصویر را مولوی در اثر بزرگ خود؛ یعنی مثنوی بدین صورت بیان كرده است:
بشــــــنو از نــــی چــــون حــكایت میكند و از جــــداییهــــا شكـــــایت مــــیكنـد
وز نیستـــــان چــــون مــــرا بــــبریــدهانــد از نفیــــــرم مـــــرد و زن نالـــیـدهانــــــــد
ســــینه خــــواهم شـــرحه شــــرحه از فراق تــــــا بگــــــویـــــم شــــرح درد اشـتیــاق
هر کــــسی کـــو دور مـــاند از اصل خویش بــــاز جـــــوید روزگـــــار وصــل خویش[2]
همانطور كه در این ابیات میبینیم مولوی دوری خود را از معشوق، چون نی جدا شده از نیستان میداند و خود را هر دم مستلزم ناله و نیایش میپندارد تا شاید بتواند با اشك و آه، اندكی از تألم و درد دوری از هجران را بكاهد. با تأمل در تاریخ میتوان به معابد و مساجد و یا دیگر جاهایی برخورد كرد كه بشر در آنها مشغول عبادت و راز و نیاز میشده كه خود گواهی بر این مدعاست كه آدمی از ابتدای خلقت تا به اكنون دست از دعا و مناجات برنداشته و این چیزی نیست كه با ظهور دینی مخصوص یا پیامبر و فرقهای پدید آمده باشد. شایان توجه است كه انسان بیشترین توجه و همت خود را صرف بهتر و زیباتر بنا شدن عبادتگاههای خود كرده است، به همین دلیل معمولاً در هر سرزمینی معابد از زیباترین و در عین حال مستحكمترین بناهای آن دیار محسوب میشود.
تاریخ دعا را میتوان با پیدایش انسان قرین دانست، چه انسان هرگز از نیازمندیها جدا نبوده و در درون خود این احساس را داشته است كه باید در پناه قدرتی آرام بگیرد و زندگی خود را در پناه و امید به آن مبدأ سپری كند؛ زیرا زندگی انسان در هر لحظه، در گرو فضل و بخشش یك مبدأ ناشناخته است كه آدمی تلاش میكند خود را به این مبدأ نزدیك کند و این نزدیكی را از راه تضرع و مناجات بر روی خود گشوده است، پس انسان در تمام لحظات و حالتهایش برای رسیدن به نیازهایش از دعا جدا نبوده و مناجات یكی از لوازم و ضروریات اصلی زندگی محسوب میشود تا در سایه آن به خواستههایش دست یابد.
حسن ممدوحی در رابطه با تاریخ دعا و قرین بودن آن با پیدایش انسان میگوید: «كاوشها نشان میدهد كه حتی در دورترین زمانها، معبد و مسجد جزء واقعیتهای غیر انفكاك زندگی بشر بودهاند حتی آن زمان كه بشر توان تصور یك مبدأ نامتناهی و قدرت مطلق را نداشته و به اشتباه به بتها پناه میبرده و از آنها یاری میجسته است.»[3]
خداوند با فرستادن پیامبران به تفصیل شیوه مناجات را به بندگانش آموخته است، به همین دلیل نیایشها یكی از بخشهای مهم متون دینی است كه توسط پیامبران آن دین، به مردم آموزش داده شده است. در اغلب ادیان الهی نیایش جایگاه ویژهای دارد، به همین دلیل متونی كه از روی آن به نیایش میپردازند، معمولا از متون مقدس شمرده میشود. برای نمونه یكی از فرایض مسلمانان نماز است كه حداقل پنج مرتبه در روز برپا میشود و در هر نماز دو بار سوره حمد خوانده میشود. این سوره نوع خواستههایی كه موجب رستگاری انسان میشود را به انسان میآموزد؛ زیرا پس از حمد و ستایش باریتعالی از خداوند میخواهیم كه در نشاندادن راه راست ما را یاری دهد و مارا در زمره مغضوبین درگاه خود یا گمراهان قرار ندهد، هنگامی كه میخوانیم: «ایاك نعبد و ایاك نستعین اهدانا الصراط المستقیم… .»[4] از او میخواهیم تا رحمت خود را شامل حال ما کند و ما را به حال خود رها نكند تا در گمراهی فرو نرویم و این خود درسی است كه خداوند منان به انسان آموخته است، زیرا خود فرموده: «اُدعونی استجب لكم: بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را»[5] خداوند انسان را به دعاكردن فرا میخواند؛ زیرا از فطرت انسان و نیازهای او آگاه است و آنها را برآورده میکند.
۱.احزاب، ۷۲.
[2] . جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی، مثنوی معنوی (به تصحیح و پیشگفتار عبد الکریم سروش) چاپ اول، تهران ،انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، دفتر اول بیت 1 تا 4.
- حسن،ممدوحی کرمانشاهی، نیایش از دیدگاه عقل و نقل،قم ، موسسه چاپ بوستان کتاب و مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1389 ،ص۲۴.
- حمد، ۳ الی7 .
- غافر، ۶۰.